موضوعات پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان bi vafa وقتی کسی رو دوست دارید حاضرید به خاطر او غرورتان را زیر پا بگذارید .
وقتی کسی رو دوست دارید حاضر نیستید حتی برای لحظه ای به کسی دیگر فکر کنید. وقتی کسی رو دوست دارید آرزو میکنید هر روز و هر لحظه کلمه ی دوستت دارم را از زبانش بشنوید. وقتی کسی رو دوست دارید قدم زدن با او زیباترین لحظات زندگیتان را می سازد. وقتی کسی رو دوست دارید همه جا وجودش را در کنار خود احساس میکنید. وقتی کسی رو دوست دارید از اسارت خود در فلب او لذت می برید. وقتی کسی رو دوست دارید زندگی تنها با او برایتان معنا پیدا می کند. وقتی کسی رو دوست دارید تمام مناسبت های با او بودن را به یاد دارید. وقتی کسی رو دوست دارید دنبال بهانه هستید تا برایش کاری کنید. وقتی کسی رو دوست دارید قلبتان از عشق به او اشباع نمی شود. وقتی کسی رو دوست دارید او خورشید است و شما گیاه که به درخشش او احتیاج دارید. وقتی کسی رو دوست دارید خلاء زندگیاتن را پرشده از احساس میکنید. وقتی کسی رو دوست دارید شادی وصف ناپذیری زیر پوست خود احساس میکنید. وقتی کسی رو دوست دارید حتی صدای قدم های او را میشناسید. وقتی کسی رو دوست دارید میدانید هر روز برای چه از خواب بیدار می شوید. وقتی کسی رو دوست دارید هرگز حاضر به شنیدن کلمه ی خدا حافظ از دهانش نیستید.
وقتی کسی رو دوست دارید حاضرید بخاطر اون به وبلاگ من نظر بدید؟؟؟ جمعه 22 مهر 1398برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : amir
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتراز ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 23:41 :: نويسنده : amir
دلم را که مرور میکنم تمام آن از آن توست فقط نقطه ای از آن خودم... روی آن نقطه هم میخ میکوبم و قاب عکس تو را می آویزم... یک شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : amir
گفت با من می ماند اما نگفت تا کی؟ گفت که دوستم دارد اما نگفت چقدر؟ گفت که خیلی براش عزیزم اما نگفت چرا؟ گفت که برای عشقم جان می دهد اما نگفت چگونه؟ گفت که برای همیشه عاشقم می ماند اما نگفته بود که معنای عشق چیست؟ او می گفت و من نیز تنها به چشمانش نگاه می کردم شاید این سکوت بهترین راه بود. می گفت که بعد از تو زندگی را نمی خواهم و هیچگاه فراموشت نخواهم کرد. مدتی گذشت احساس کردم فراموش شده ام و دیگر در قلبش جایی ندارم. چند قطره اشک چند روزی دلتنگی و گهگاهی دلی نا امید و خسته از زندگی سهم من از این جدایی بود. گفت من میروم زیرا عشقی در این زمانه نیست و این ها همه یک قصه و افسانه است اما نگفت که روزی روزگاری گفته بود با من می ماند و مرا خیلی دوست دارد. گفت من می روم چون بین من و تو فاصله است که ما را هر لحظه از هم دور می کند اما نگفت که روزی به من گفته بود که برایش عزیزم و حتی برای عشقم جان می دهد. هر چه گفته بود تنها یک ادعا بود یا شاید حرفایی که از ته دل نبود. و این بود رسم عشق لعنت به قلب ساده ام بی خیال سر نوشت این دل ساده ام با عشق نمی سازد بس که عشق با احساس دروغیش او را به بازی گرفته دیگر عشق را باور ندارد. نمی گویم فراموشت می کنم کسی که سالها قلبم را به بازی گرفت و رفت را هیچ گاه فراموش نمی کنم. هیچ گاه کسی که قلب بی طاقت و عاشقم را شکست و لحظه های زندگی ام را پر از غم وغصه کرد را فراموش نمی کنم. خوبی های تو همه را از یاد می برم و مطمئن باش این دلی که آن را شکستی و رفتی هیچ گاه نامهربانی هایت را فراموش نخواهد کرد شنبه 23 مهر 1390برچسب:, :: 17:19 :: نويسنده : amir
صفحه قبل 1 صفحه بعد |